ناله های ناگفته بدون سانسور جوان مسجدسلیمانی
عینک آفتابی 2013" href="/link/13102/68763/http://www.a href="sunarena.ir" title="عینک آفتابی 2013" target="_blank"عینک آفتابی 2013/a" >a href="http://sunarena.ir" title="عینک آفتابی 2013" target="_blank"عینک آفتابی 2013/a [ 1 ]

آمار مطالب

کل مطالب : 83
کل نظرات : 88

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 165
باردید دیروز : 92
بازدید هفته : 165
بازدید ماه : 738
بازدید سال : 3629
بازدید کلی : 49794

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پلاگ 89 و آدرس pelake89.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : کاکتوس
تاریخ : 20 مهر 1389
نظرات

ناله های ناگفته جوان مسجدسلیمانی

برگِ از درخت پایین افتاده ماییم. ما را له می کنند رهگذران دنیای مدرن زیر پای تفرعن و چه لذتی می برند از صدای خش خش  سینه جانباز شیمیایی. مگر همین شهدا به داد ما برسند کوچه پس کوچه های شهر ما را خزان گرفته اما چند پرستو به نیابت از همه شهدا بهار را با خود به ارمغان آورده اند.

 شهید رخت بهار است بر درخت روزگار و گلبرگ سرخ لاله ها در کوچه های شهر ما باز هم بوی شهادت گرفته است. جبهه خرابات بود و این شهدا خراباتیان اند. خون شهید افق معنوی انسانیت است. عاشق شمع به پروانه گمنامی می گویند که از خود جز بالی سوخته و سینه ای مضروب به یادگار نگذاشته است. به راز این عشق، تو را راهی نیست الا اینکه بدانی تابوت این ستاره ها چرا اینقدر سبک است. هیچ نیست در این تابوت الا عطر عاشورا.

خون سیدالشهدا ملاک راه ماست و پلاک این خانه را در آخرالزمان این زمین محزون باید درون همین تابوت ها جست و جو کنی. شب عملیات به خط زدند و حالا پس از سال ها اعتکاف در خاک جبهه، بوی کربلا گرفته اند. قمقمه شان شعبه ای بود از نهر علقمه و اغلب چون عباس ابن علی با لب تشنه به شهادت رسیدند. سنگرشان ساده بود و تمام قشنگی اش به زیارت عاشورای نیمه شب رزمندگان برمی گشت. حنجره ای که حسین را در حال نبرد زیارت کند، به سرنوشت آن گلوی مطهر دچار می شود.

عشق یعنی همنشینی گلوله با گلویی که تشنه است. ای ابدان آغشته به خون، خوش آمدید. غریبانه مانده ایم در این دیار. پروانه ایم و ما هم عشق شمع داریم اما یارای سوختن مان نیست. ما بیشتر دل مان دارد می سوزد تا بال مان. کوتاه شده دست مان از دامن بهار. خوب است که گاه گاهی به دیار ما سر می زنید و روزمرگی ما را تشییع می کنید روی شانه های خود. عقل ظاهربین گمان می کند؛ این ما هستیم که به مشایعت شهدا آمده ایم اما حقیقت این است که شهید را جز ثارالله مشایعت نمی کند. شانه های ما لیاقت تابوت شهدا را ندارد. مرده ماییم و آنکه به تشییع ما آمده، در قهقهه مستانه اش عند ربهم یرزقون است.

خوش آمدید ای شهدا. این شهر تا وقتی که قدمگاه شما بود، بوی بهار می داد. شما که رفتید، بهار هم از این دیار رفت و عشق هم و مردانگی هم و یک رنگی هم و خلوص هم. روزگاری شهر ما هم مجنون بود. ساده بود مثل تابوت شما. نگاه کنید؛ بار گناه چه کرده با شهر ما. آسمانی که شما پاک و مطهر تحویل ما دادید، این روزها پر از ذرات گرد و غبار گناه شده است. تابوت شما شقایقی خون رنگ است که آمده عطر کربلا را دوباره برگرداند به شهر ما . خوش آمدید.

 تمام راه های شهر ما را به آسمان مسدود کرده اند. در هیچ دانشگاهی وصیت نامه شما تدریس نمی شود.  دل مان تنگ شده برای “بسم رب الشهدا و الصدیقین" شما  برای مطلع وصیت نامه شما. مدت هاست که برای ما قاصدک نامه ای از جزیره نیاورده. مجنون شده ایم. نسبت مان با لیلی اما خلاصه شده در شناسنامه ها. اشک مستتر در چشم ماست و بغض مستقر گلوی ما.

 ای خوشا جنگ شما. سنگر خوب و قشنگی داشتید. نام پادگان تان دوکوهه بود. نام خط تان فکه و دست خط شما نستعلیق خون بود در کوران مجنون. ارتفاعات الله اکبر شما نه از مسجد ضرار که از مسجد جامع خرمشهر به گوش می رسید. فریاد بلال از گلوی کدام بسیجی ۱۶ ساله شنیده شد که همه تان به صف ایستادید برای نماز؟ همت بود. باکری بود و متوسلیان عصایی به دست نداشت؛ اگر نیک بنگری عصای دست همه بسیجی ها بود.

تابوت تان ای شهدا بوی عشق می دهد، بیش از آنکه بوی باروت دهد. مرمی گلوله در جنگ نرم فرو رفته در مردمک چشم ما؛ هم هست و هم نیست ۸ ماه جنگ تحلیلی، روایتش سخت است. ای خوشا ۸ سال جنگ تحمیلی شما . می خواهم بو کنم تابوت تو را ای شهید. شفاعت می کنی یا نه؟ ما جز پرچم تابوت شما جایی برای یادگاری نوشتن نداریم.

 چه بوی بهار می دهی پرستو. چه بوی شمع می دهی پروانه. چه زیباست تابوت تو. کدام فرشته مقرب از شهید زیباتر است؟ من شهید را دوست دارم. من تابوت شهید را دوست دارم. من دلم آسمان می خواهد. این شهر دیگر برای من بلد امن نیست. مرا هم با خود ببرید ای پرنده تر ز مرغان هوایی. کجا می روید؟ آخر چیست رسم معرفت؟ آن سوی هستی قصه چیست؟ من مجنون ام و لیلی من تمام دلم را با خود به سوی بهار می برد بی دل چگونه زندگی کنم در این گناه آباد؟

“ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود، وآن دل که با خود داشتم با دل ستانم می رود؛ من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او، گویی که نیشی دور از او بر استخوانم می رود؛ گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم رنج درون، پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود؛ محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان، کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود؛ او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان، دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود؛ با آن همه بیداد او وین عهد بی بنیاد او، در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می رود؛ باز آی و بر چشمم نشین ای دل ستان نازنین، کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود؛ صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من، گر چه نباشد کار من هم کا از آنم می رود؛ در رفتن جان از بدن گویند هر گونه سخن، من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود ..."

 

مطلبی دلنشین از وبلاگ حسین قدیانی

منتظر نظرات شما هستم

 

 


تعداد بازدید از این مطلب: 654
|
امتیاز مطلب : 439
|
تعداد امتیازدهندگان : 144
|
مجموع امتیاز : 144


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
تنها در تاریخ : 1389/7/20/2 - - گفته است :
مطلب جالبی بود ازت ممنونم قول میدم همیشه به وبلاگت سربزنم
مخلص بچه های باحال مسجدسلیمان


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








مینویسم ( د ی د د ا ر ) تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار.... التماس دعا


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود